به ویبسایت افغان تیزیس خوش آمدید/ د افغان تیزیس ویبسایټ ته ښه لاغلاست

عوامل، انگیزه ها و پیامدهاي طلاق

مقدمه 

واقعیت دارد که میزان طلاق در قرن بیستم در کشورهاي صنعتی رشد فزاینده اي داشته است. تغییرات و تحولات ناشی از توسعه صنعت و شهر نشینی، این میزان را در کشورهاي جهان سوم در دهه هاي اخیر به صورت معنا داري افزایش داده است. تزلزل ارزش ها، زندگی شهر نشینی و تحرك جغرافیایی، اثرهاي انکار ناپذیر بر نهاد خانواده گذشته، کارکردهاي که نهاد خانواده در گذشته داشته، کاهش داده است، شاید به این دلیل که زن و شوهر دیگر هیچ کدام به تنهایی براي تولید ضروریات زندگی و خدمات لازم، به خانواده وابسته نیستند، عملاً و در مقایسه با یک جامعه جهان سومی، انحلال خانواده در محیط شهري و صعنتی، بسیار ساده و راحت صورت می گیرد.  

به علاوه طلاق در یک جامعه شهري و صنعتی قبح کمتري دارد تا به یک جامعه کشاورز ،و یا به عباره دیگر، طلاق یک راه حل اجتماعی پذیرفته شد، براي ازدواج هاي است که با موفقیت قرین نیست به همین دلیل، در بسیاري از کشورها، احساسات عمومی تغییر و تحول قوانین را به نفع انجام طلاق تحمل کرده است، تشریفات و مقررات دادگاهها در سرعت بخشیدن به موارد بی چون و چرا، کاهش فراوانی پیدا کرده است. کس به انگیزه طلاق ازدواج نمی کند، اما این پدیده در تمامی جامعه هاي بشري دیده می شود. طلاق مانند فقر و شکست یک راه حل است و هنگامی یک زوج در چهار طرف روابط معنوي خود هردم به سوالی مواجه می گردند، یا زمانی که همه راهه ها بسته و ختم می شود می توان از آن به عنوان آخرین راه حل نام برد. طلاق از جمله پدیده هاي ناهنجاري است که براي اقدام به آن دفاعیه مستدل و محکمه لازم است، متاسفانه در بسیاري موارد این استدلال وجود ندارد. و این اقدام به اساس نا آگاهی با خیال و قیاس عامل متلاشی شدن خانواده که مهم ترین پناهگاه و نهاد بشري است می گردد. 

طلاق نه تنها موجب جداي زن و شوهر می شود، بلکه بین آن دو دشواري ها و تشنجات فکري نیز پدید می آورد که بر فرزندان، خویشاوندان و دوستان شان نیز اثر می گذارد و ممکن است دشواري هاي اقتصادي براي هر یک یا هر دو طرف ایجاد کند. اما امروز این ارتباط به سستی گراییده و در دگرگونی هاي اساسی در طی یک قرن اخیر در ساختار و روابط خانوادگی روي داده است که سبب گردیده است تا نرخ طلاق رو به فزونی نهد، چنانچه در سال 1969 در پی تصویب قوانینی در اروپا، زمینه طلاق آسان گردید و از آن تاریخ به بعد است که ماهمواره شاهد افزایش روز به روز از هم گسیختگی خانواده ها هستیم. 

تعریف طلاق 

طلاق عبارت از انحلال رابطه زوجیت است در حال و آینده از طرف شوهر به الفاظ مخصوص که معناي طلاق را افاده کرده بتواند. 

طلاق تنها بالاي زوجه اي که در نکاح صحیح یا عدت طلاق رجعی باشد، از طرف شوهر یا محکمه با صلاحیت به درخواست زوجه مطابق احکام قانون صورت می گیرد. طلاق به الفاظ سلیس که در عرف معنا طلاق را افاده نماید بدون این که اراده و نیت طلاق را زوج داشته باشد واقع می شود. 

وقتی که شوهر، زن اش را طلاق می دهد شرایط ذیل را باید دارا باشد (عاقل، بالغ،1 اختلال روانی نداشته باشد و از حالت عادي هم بیرون نباشد یعنی نشه نباشد) چون که طلاق در چنین حالات واقع نمی گردد. 

و ماده 141 قانون مدنی کشور هم صراحت دارد که طلاق اشخاص زیر اعتبار ندارد و یا صحیح نیست:  

مجنون نباشد (مگر این که قبل از جنون صیغه طلاق جاري شده باشد) و کم عقل، مجبور و در حالت خواب نباشد و شخصی که عقل اش به علت پیري و یا کدام مریضی تحتل گردیده باشد و یا شخصی که قوه تفکیک و ممیزاش به علت هاي متفاوتی از دست داده باشد. شوهر می تواند به صورت شفاهی و تحریري به زن اش طلاق بدهد. بیشتر در کشورهاي اسلامی صلاحیت طلاق به شوهر داده شد اما شوهر می تواند صلاحیت طلاق را به زنش تغویض نماید[1]

انگیزه هاي طلاق 

علت هاي از همگسیختگی زناشویی از طریق طلاق، را که زیادتر آن مربوط به تحولات اجتماعی می گردد، می توان به شرح زیر دسته بندي کرد: 

1.      فقر اقتصادي: طلاق در طبقات فقیر جامعه بیشتر از طبقات دیگر جامعه است چون فشار اقتصادي مرد  را تحت فشار قرار داده و او را به برهم زدن زندگی خانوادگی مجبور می کند و یا این که به خشونت خانوادگی می زند پس فقر عامل خشونت و خشونت عامل طلاق است. 

2.      عدم توافق: این موضوع بیشتر در ازدواج هاي، مصلحی، فامیلی و تحمیلی نهفته است ،که این گونه ازدواج ها بیشتر در جوامع سنتی معمول است، طرفین یعنی پسر و دختر با هم توافق ندارد، ازدواج به واسطه بزرگان هر دو خانواده صورت می گیرد.  

3.      خرد سال بودن پسر و دختر: اگر مرد و زن کم سن و سال باشند، ناسازگارهاي بعد از اطفاي شهوتشان بیشتر می شود به ویژه براي زن ها که زیر سن بلوغ ازدواج کردهاند این نوع ازدواج در جامعه ما متداول است به خصوص در دهات افغانستان البته این گونه ازدواج ها در دهات فرهنگ پذیر شده است.

4.      دخالت دیگران: به خصوص خانواده ها و بزرگان هر دو فامیل در زندگی خصوصی پسر و دختر اش مداخله می کند حتا بعضی اوقات تحریک می کند پسر را تا زن اش را مورد خشونت قرار دهد که این مساله بیشتر در نوع خانواده هاي گسترده معمول است که عملاً ما شاهد هستیم در قریه ها و دهات کشور و یا این که فرزنداش را به طلاق دادن با نوید هاي پدرانه و مادرانه تشویق و ترغیب می کند.

5.      بی فرزندي و کم فرزندي: عموماً نتیجه ازدواج و زندگی مشترك بین دختر جوان و پسر جوان همان فرزند زایی و تولید مثل است که این یک امر طبیعی است. اما در بعضی از خانواده ها تازه تشکیل هیچ بر آیندي ندارد و از طرف دیگر تولد فرزند در یک خانواده ها پایداري آن را تضمین می کند که در جوامع سنتی مثل افغانستان بدون این که خانواده ها به علت ها توجه کنند  فوراً  تصمیم ازدواج مجددا می گیرد این که زن و شوهر از هم جدا می شود. به این مقصد که مرا پدر چندین فرزند دیگر هم باشد و از سوي دیگر نوعی خشونت علیه یک زن است که آن را مجبور به گرفتن طلاق می کند که در نتیجه زن مبتلاً به اختلافات روانی می شود.

6.      بی پسري و یا کم پسري: در خانواده هاي گسترده و دهاتی، بیشتر علاقمند این است که پسرانی زیادي داشته باشند، چون که باور بر این دارد که فقط پسران می تواند در فرداي زندگی آن ها کمک کنند، و دست یا ر باشند دختران را معمول می گویند که مال مردم است. بر اساس این عقیده نتیجه ازدواج شان بیشتر و کاملا دختر باشد. اولاً زن را مورد خشونت قرار می دهد و روحاً دست به تجدید فراش می زد، که ازدواج مجدد خود عامل بر جداي و یا از گسیختگی خانواده  قبلی است که تاثیر ناگواري بروان مادر و کودکان از مادر جدا شده می گذارند.

7.      نا آگاهی: بی سوادي بد ترین در یک جامعه محسوب می شود که با عدم آگاهی و

بی سوادي نمی توان تفاوت ها و مشابهت ها خرده، فرهنگ ها در درون یک جامعه را درك کرد و این عدم درك تفاوت فرهنگی و انتخاب نادرست قبل از ازدواج ممکن است سر انجام زوجین از هم جدا گردد.

8.      صنعتی شدن و شهر نشینی: رشد صنعت و ایجاد شهرك ها و ما در شهر، خانواده ها را به


9.      مهاجرت هاي داخل کشوري تشویق می کنند. با مهاجرت از دهات به شهرها ساخت خانواده ها تغییر می کنند. چون که هم تعداد فرزاندان زیادي در یک خانواده زندگی می کردند و از طرف دیگر فضاي شهري متفاوت از روستا است. دیگر فرزندان به مکتب می روند کمک کننده نیستند بلکه همه مصرف کننده هستند و از سوي دیگر توقعات بالا  می رود مشاهدات و انتظارات بیشتر می شود. پدر دیگر توان پرداخت به این همه توقعات را ندارد، تحت فشار اقتصادي قرار می گیرد و کدام شغل مناسب و پر درآمدي هم در دست ندارد.

10.   انتظارات بیش از حد یکی از طرفین در روابط قبل از ازدواج: علل و عوامل اجتماعی موثر بر جدایی زن و شوهر و از هم پاشیدگی خانواده از طریق طلاق، بی شمار است و پایانی نمی شناسد، زیرا ازدواج، دو نفر انسان را که هر کدام شخصیت منحصر به فردي دارد و زمینه هاي تربیتی مختلفی داشته است، در یک زندگی مشترك خانوادگی در گیر می کند، شاید عمده ترین دلیل طلاق، توقعات بسیاري است که هر یک از طرفین ازدواج از دیگري قبلاً داشته یا دارد. این انتظارات، پایگاه هاي اجتماعی آینده آن ها، رابطه جنسی، شهرت ،سلامت جسمانی، امنیت شغلی، در آمد و نقش خاص هر یک در قبال دیگري را شامل می شود. در برخی جوامع صنعتی، عشق و علایق شخصی مهم ترین عامل زندگی زناشویی است. به فرض، قبل از ازدواج، هر کدام از طرفین تصور می کند که اگر عشق شان به یک دیگر فروکش نکند، هیچ مساله دیگري قادر به گسستن پیوند ازدواج آنها نخواهد بود، ولی پس از ازدواج، خیلی زود متوجه می شوند که جلوه هاي عشق و علاقه که زمانی سرشار از آن بودند، ترك شان کرده، مجبورند براي حل مسایل داخلی خود ابزارها و وسایل عملی تري را جست وجو کنند.

11.   استقلال اقتصادي زن: در جوامع سنتی اکثراً زنان از لحاظ اقتصادي وابسته به مردان هستند اما زمانی که زن در خارج از خانه مشغول کار می شود این مساله به ازدیاد طلاق کمک می کند چون که هر قدر استقلال اقتصادي زن بیشتر باشد قدرت اجتماعیاش بیشتر شده و توقوع اش بالاتر می رود.

12.   نارسایی هاي شخصی در یکی از زوجین: موضوعی دیگري که به ازدیاد طلاق کمک  می کند، مساله نارسایی هاي شخصی بین زن و مرد است. مثل عقیم بودن، گرایش هاي جنسی انحرافی زن و مرد، انحرافات روانی، بیماري هاي روانی و عادت به باده گساري.

13.   پیرو مذهب و فرهنگ مختلف: همان طور که قبلاً به تفاوت هاي فرهنگی اشاره شد، این تفاوت ها می تواند میزان طلاق را بلند ببرد، چون که ازدواج ها بین مذاهب مختلف و فرهنگ هاي متفاوت  نمیتواند به ثمر برسد، به خاطر که در جوامع سنتی تعصبات مذهبی و فرهنگی فوق العاده  بیشتر است نسبت به جوامع صنعتی این  میتواند دلیلی بر انجام طلاق و یا جدایی بین زن و شوهر در خانواده هاي سنتی و مذهبی بیشتر و در خانواده هاي نسبتاً انکشاف یافته کمتر باشد[2].

14.   گرایش هاي ناهمسان: بدون شک زمانی دو نفر انسان خانواده اي جدید را تشکیل  میدهد هر کدام از یک دیگر انتظاراتی دارد. وقتی این انتظارات بر آورده نشود فاصله ها روز به روز زیاد می شود و بالاخره عامل بر جداي و از همگسیختگی نهاد خانواده می شود.

15.   عدم سازش فکري و اجتماعی: در جامعه فعلی امکان ارضاي زن و مرد نسبت به گذشته بیشتر است ولی سازش فکري و اجتماعی در پایداري زنا شویی نقش مهم تري را دارد. چون تنها چیزي که براي طرفین عوض نمی شود تفکر آن ها است[3].

تجربه طلاق 

تهیه تر از نامه اي از هزینه ها و مزایاي اجتماعی میزان زیاد طلاق، بسیار دشوار است.

 نگرشهاي سهل تر به این معناست که زن و شوهر می تواند بدون مواجه شدن با محرومیت اجتماعی به یک رابطه غیر رضایت بخش پایان دهند. از سوي دیگر گسیختگی زناشویی تقریباً همیشه از لحاظ عاطفی دردناك است و ممکن است دشواري هاي مالی براي یک یا هر دو طرف ایجاد کند. 

دیاون و تحلیل پیوند گستگی 

دیاون، روابط میان زوج هاي متاهل را در طی دوره جدایی یا طلاق تحلیل کرده است، او یک رشته مصاحبه را با 103 زوج از هم جدا شد یا طلاق گرفته که بیشتر در این مصاحبه طبقه متوسط جامعه جا  داده شده است، انجام داد تا انتقال از با هم زیستن به جدا زیستن را بررسی کند، مفهوم پیوند گستگی به تغییر از روابط نزدیک و صمیمی دراز مدت به وضعیت تنها زیست اشاره می کند. در این بررسی دریافت که در بسیاري از موارد قبل از جدایی فزیکی یک دوره، جداي اجتماعی وجود داشت، دست کم یکی از دو طرف الگوي زندگی جدیدي پیدا  میکرد، به  حرفه هاي  تازهاي علاقه مند می شد، و دوستان جدیدي پیدا  میکرد ،البته در  زمینه هاي که دیگري در آن حضور نداشت، این معمولاً به معناي پنهان کردن اسرار از دیگري بود. البه به ویژه هنگامی که یک رابطه عشقی در میان بود. بنابر تحقیقات ون، پیوند گستگی اغلب در آغاز غیر تعمدي است، یک فرد، که وي او را آغاز گر می نامد. کمتر از رابطه با دیگري ارضا می شود و قلمرویی مستقل از فعالیت هاي که زن و شوهر با هم در آنها شرکت می کنند بوجود می آورد. مدتی پیش از این مرحله، آغاز گر ممکن است به گونه اي ناموفق کوشش کند طرف دیگر را تغییر دهد، او را وادار سازد به شیوه هاي قابل قبول تر رفتار کند، علایق مشترك را تشویق کند و غیره. در مرحله ، آغاز احساس می کند که کوشش هایش با شکست روبرو شد، و رابط به گونه اي بنیادین آسیب دیده است. از آن هنگام به بعد، تمام ذهن او معطوف به اندیشیدن در جهاتی می شود که نشان دهند، وجود نقص در رابطه آن ها یا در طرف دیگر است، ون می گوید این جریان نقطه مقابل فرایند عاشق شدن در آغاز یک رابطه است، که فرد توجه خود را بر ویژگی هاي جالب دیگري متمرکز می کند، و جنبه هاي را که ممکن است کمتر قابل قبول باشد، نادیده می گیرد. 

آغاز گرانی که به طور جدي به جدایی فکر می کند معمولاً رابطه خود را به طور مفصل با دیگران مورد بحث قرار می دهند، و مطالب را کنار هم می گذارند، آن ها با این کار سود و زیان جدایی را می سنجند. آیا می توانیم به تنهایی زندگی کنم به دوستان پدر و مادر چه واکنشی نشان خواهند داد؟ آیا بچه ها لطمه خواهند دید؟ آیا از نظر مالی مشکلی نخواهم دید؟ پس از اندیشیدن در باره این مشکلات و مسایل دیگر، بعضی تصمیم می گیرند دوباره سعی نمایند تا رابطه را درست کنند، براي کسانی که تصمیم بجداي می گیرند، این بحث ها و گفت وگوها به کاهش ترس از جدایی کمک می کند، و اعتماد آن ها را به این که کار درستی انجام می دهند افزایش می دهد پیشتر آغاز گري متقاعد می شوند که مسوولیت نسبت به پیشرفت و ارضایی شخصی خود شان بر تعهد نسبت بدیگري تقدم دارد. بدیهی است، پیوند گستگی همیشه به کلی توسطه یک فرد دنبال نمی شود. طرف دیگر نیز ممکن است به این نتیجه رسیده باشد که رابطه زناشویی را نمی توان نجات داد. در بعضی موقعیت ها ناگهان تغییر معکوس نقش هایش  میآید، شخصی که قبلاً می خواست رابطه زناشویی را نجات دهد مصمم می شود به آن پایان دهد، در حالی که آغازگر پیشن مایل به ادامه آن است[4]

مراحل گزار طلاق 

اگر مرد وزن تصمیم به طلاق بگیرند، با تعداد از مراحل انتقالی مهم را در سبک زندگی و نگرشاش باید طی کنند. لهل بوهان، شش مرحله اساسی را متمایز می سازد، زوجی که از

همدیگر می خواهند جدا شوند ناچارند با این شش مرحله روبرو شوند. همه این مراحل ممکن است، مشکلات و تنش ها را پدید آورند، که بر زن و شوهر، فرزندان شان، خویشاوندان شان و دوستان شان اثر گذارد. 

1.      طلاق عاطفی که بیانگر رابطه زناشویی است که روبه زوال می رود- تنش فزاینده میان زوجین، که معمولاً به جداي می انجامد. 

2.      طلاق قانونی، متضمین زمینه ها و دلایلی که بر پایه آن ها به ازدواج پایان داده می شود.

3.      طلاق اقتصادي، که به تقسیم ثروت و دارایی مربوط می شود.

4.      طلاق همآهنگی میان والدین، که مسایل نگهداري کودك و  ملاقات را در بر می گیرد.

5.      طلاق اجتماعی که به تغییرات در دوستی ها و سایر روابط اجتماعی مربوط می شود که فرد طلاق گرفته با آنها سرو کار دارد.

6.      طلاق روانی، که از طریق آن فرد سر انجام باید پیوندهاي وابستگی عاطفی را قطع کند، و با الزامات تنها زیستن رو به رو شود.

مصاحبه هاي که رابرات وایس با مردان و زنان طلاق گرفته در آمریکا به عمل آورد یک ،خط سیر مشخص سازگاري را نشان داد. وایس در سال 1976 خاطر نشان کرد که زنان از طلاق به مراتب بیشتر از مردان از نظر اقتصادي زیان می بینند، اما فرایند سازگاري اجتماعی و روانی بر هر دو جنس همانند به نظر می رسد در اکثر موارد که مورد مطالعه وایس قرار گرفتند، احترام و علاقه اي که یک زوج ممکن است نسبت به یک دیگر احساس کنند مدتی قبل از آن که از هم جدا شوند از میان می رود. دشمنی و بی اعتمادي جاي آن را می گیرد در عین حال یک حس وابستگی عاطفی به طرف دیگر همچنان پایدار می ماند بدین سان حتا اگر زن و شوهر درست پیش از جدا شدن به شدت نزاع کنند، معمولاً احساس عمیق آنچه را که وایس، اندوه جداي می نامد تجربه می کنند. نبود ناگهانی همسر احساس اضطراب یا هراس ایجاد می کند. عده کمی از افراد تجربه عکس آن دارد. یعنی احساس خوشحالی از این که آزادند و می توانند بدلخواه خود زندگی کنند احساسات افسردگی و خوشحالی ممکن است به طور متناوب با یکدیگر نیز وجود داشته باشد. بعد از مدتی اندوه و خوشحالی هر دو جاي خود را به احساس تنهایی می دهند. افراد احساس می کنند از محیط امن خانواده که به نظر می اید دیگران، با تمام مسایل شان در آن زندگی می کنند، جدا شده اند در واقع روابط دوستی تقریباً همیشه تغییر می کنند. اگر چه دوستان ممکن است تلاش نمایند که با هر دو طرف تماس خود را حفظ کنند، به تدریج معمولاً یکی را بیشتر از دیگري می بینند و بیشتر زنان در جوامع سنتی آسیب پذیرتر اند تا مردان چون که زنی مطلقه در یک جامعه سنتی ،به زخم زبان ها و اتهامات زیادي را روبه رو می شود. دیگر خانه پدر برایش جاي امن نخواهد بود. خویشاوندان به گونه اي دیگري به او می بینند و از طرف دیگر جداي او با فرزندن اش و محیط که او به آن خو گرفته است. می تواند از لحاظ روحی و روانی او را سخت تحت فشار قرار دهد. او جانب دیگر زن نمی تواند مثل خانه شوهراش صلاحیت داشته باشد در خانه پدر یا برادر و اقوام دیگران اش.

طلاق و اثر آن بالاي کودکان 

سنجش و اندازه گیري اثرات جدایی والدین بر کودکان کار بسیار دشوار است. میران ستیزه میان پدر و مادر قبل از جدایی، سن کودکان در آن زمان، این که آن ها برادر با خواهر دارند یا خیر؟ وجود پدر بزرگ و مادر بزرگ و سایر خویشاوندان، روابط آن ها با هر یک از والدین، این که اغلب تا چه حد پدر و مادر را می بینند همه این عوامل و عوامل دیگر می توانند بر فرایند سازگاري تاثیر داشته باشند. چون کودکانی که والدین شان از زدواج خود راضی نیستند اما باهم زندگی می کنند ممکن است تحت تاثیر تنش ناشی از روابط آن ها قرار بگیرند. ارزیابی پیامد هاي طلاق براي کودکان به طور مضاعف دشوار است. 

تحقیقات نشان می دهند که کودکان بعد از جدایی پدر و مادر شان در واقع اغلب از اضطراب عاطفی رنج می برند جودیت والرتین وجون کلی بالاي کودکان شصت زوج تازه از هم جدا شده، در مارین کانتی کالیفرنیا تحقیق نموده است. آن ها در سال 1980 با این کودکان در زمان طلاق در دادگاه، یکسال و نیم بعد و پنج سال پس از جدایی تماس گرفتند. بنابه گفته این محققان، تقریباً همه 131 کودك مورد مطالعه، اضطراب عاطفی شدیدي را در زمان طلاق تجربه کرده بودند. کودکانی که در سن قبل از مکتب بودند سردرگم و وحشت زده بودند، و معمولاً خود را به خاطر جدایی مقصر می دانستند. کودکان بزرگتر بهتر می توانستند انگیزه هاي پدر و مادران شان را براي طلاق درك کنند، اما اغلب عمیقاً نگران اثرات، آن بر اینده خود بودند و غالباً احساس خشم شدیدي نشان می دادند. اما در پایان دوره پنج ساله، محققان دریافتند که دو سوم کودکان دست کم تا حدودي از عهده زندگی خانوادگی و تعهداتشان در خارج از خانه بخوبی بر می آمدند. یک سوم آنها به طور جدي از زندگی شان ناراضی، و دچار افسردگی و احساس تنهایی بودند، حتا در مواردي که یکی از والدینی که با او زندگی  میکردند دوباره ازدواج کرده بود. بدیهی است، ما نمی توانیم بگویم که اگر پدر و مادر این کودکان از هم جدا نشده بودند زندگی شان چگونه بود؟ افرادي که مورد مطالعه قرار گرفتند همگی از یک ناحیه سفید پوست نشین مرفه بودند، و ممکن بود نماینده، جامعه بزرگتر باشند یا نباشند. به علاوه، این خانواده ها خود، گزینش شده بودند  به این معنا که آن ها خودشان با مشاوران تماس گرفته و درخواست کمک کرده، بودند. یکی از نتایج که به نظر می رسد از این تحقیق و تحقیقات دیگر گرفته شود این است که کودکان هنگامی که پس از جدایی هم با پدر و مادر شان رابطه مداومی دارند در وضع بهتري به سرمی برند تا هنگامی که فقط یکی از آنها را به طور منظم می بیند. 

کودکان و والدین ناتنی 

ازدواج مجدد می تواند متضمن شرایط گوناگونی باشد. بعضی از زن و شوهرهایی که دوباره ازدواج کرده اند. در اوایل بیست سالگی هستند، و هیچ کدام کودکی را به رابطه زناشویی جدید نمی آورند. افرادي که در سنن اواخر بیست سالگی یا اواخر سی سالگی و یا اوایل چهل سالگی تجدید فراش می کنند احتمالاً و یا ممکن است یک فرزند یا بیشتر از یک فرزند از ازدواج یا ازدواج هاي قبلی خود داشته باشند که در همان خانه با همسر جدید زناشویی آن ها زندگی می کند. افرادي که در زمان هاي دیر تري مجدداً ازدواج می کنند ممکن است داراي فرزندان که سن بالاي دارد باشند هر گز با همسر جدید و یا در خانه جدید والدین زندگی نمی کنند. همچنین ممکن است از ازدواج جدید نیز کودکانی به وجود آیند. زن و شوهر جدید ممکن است قبلاً مجرد بوده باشند، طلاق گرفته یا بیوه شده باشند. 

در دهه 1900، در حدود نه دهم مجموع ازدواج ها در انگلستان ازدواج اول بودند اکثر ازدواج ها مجدد، دست کم شامل یک فرد بیوه چه مرد و چه زن شده بود. با افزایش میزان طلاق، میزان ازدواج مجدد نیز شروع به بالا رفتن کرد، و نسبت بالاي از ازدوج هاي مجدد افراد طلاق گرفته را در بر می گرفت. در دهه 1960 میزان ازدواج مجدد سرعت بالاي داشته 50  و در دهه 1970 و اوایل 1980 به تدریج کاهش پیدا کرد. امروز، افراد بین 30 الی 35 سالگی از هر یک صد ازدواج 28 ازدواج شامل کسانی هستند که قبلاً ازدواج کرده است. عموماً شامل افراد طلاق گرفته است. پس از آن سن، نسبت ازدواج هاي مجددي که شامل بیوه ها و مردانی و یا زنانی می شود که همسرشان را از دست داده اند افزایش می یابد، و در سن پنجاه و پنج سالگی نسبت این گونه ازدواج هاي مجدد بیشتر از ازدواج هاي است که به دنبال طلاق صورت می گیرد، خیلی عجیب به نظر می رسد، که به ترین شیوه براي به حداکثر رساندن بخت ازدواج براي زن و مرد، این است که قبلاً ازدواج کرده باشند، احتمال ازدواج مجدد افرادي که ازدواج کرده و طلاق گرفته اند بیشتر از احتمال ازدواج براي نخستین بار

در مورد افراد مجرد در گروه هاي سنی مشابه است. در تمام سطوح سنی، مردان طلاق گرفته بیشتر از زنان طلاق گرفته احتمال دارد که مجدداً ازدواج کنند. 

با این تفاوت که سه زن از هر چهار زن طلاق گرفته، اما پنج مرد از هر شش مرد طلاق گرفته ازدواج مجدد می نمایند. معمولاً از لحاظ آماري، ازدواج هاي مجدد نسبت به ازدواج هاي اول کمتر موفقیت آمیز هستند میزان طلاق در ازدواج هاي مجدد بالاتر از میزان طلاق در ازدواج هاي اول است. و این دلیل بر آن نیست که ازدواج هاي مجدد همیشه ناکام است، به خاطر این که افرادي که طلاق گرفته اند ممکن است انتظارات بالاتري از ازدواج داشته باشند تا کسانی که طلاق نگرفته اند از این لحاظ ممکن است آن ها براي برهم زدن ازدواج جدیدشان آمادگی بیشتري داشته باشند. تا آن افرادي که یک بار ازدواج کردهاند ازدواج هاي دومی وقتی که دوام پیدا می کنند احتمالاً رضایت بخش تر از ازدواج اولی باشند ،ایا ممکن است این و نظریات را در کشوري مثل افغانستان تعمیم داد یا خیر؟ از آنجاي که افغانستان یک کشور سنتی و هنوز ارزش هاي غیر دموکراتیک در این، حاکم است، احتمالاً ازدواج ها هم بر اساس همان ارزشها صورت گیرد و از طرف دیگر ازدواج مجدد میزان پایینی دارد چون که اکثر خانواده هاي که از جایگاه بالاي اجتماعی، سیاسی و اقتصادي بر خوردار هستند خیلی خوش بین به این مساله نیستند دختر مطلقه آن و یا دختر شوهر مرده اي ان دوباره ازدواج نماید و اکثر مناطق به عنوان یک رسم که حقوق زن را با پایمال می کنند هنوز به قوت خود باقی است. و از طرفی زنان و مردان افغانی در محدوده اي سنی 35- 55 احتمالاً پدر و مادر چندین طفل و تفاوت سنی بسیار کم است این مانع ازدواج مجدد است. هیچ مردي حاضر بر این نیست با زنی که چهار تا طفل یا بیشتر و یا کمتر از آن داشته باشد، ازدواج کنند و هیچ زنی هم آمادگی این را ندارد که فرزندان نازدانه و د ردانه اش را با آن همه عاطفه مادري که دارد از خود جدا سازد. پس در شرایط فعلی نمی توان آمار و نظریات فوق را کشوري مثل افغانستان تعمیم داد. ازدواج مجدد همان خانواده هاي  ناتنی  51  است که می توان خانوادههاي ناتنی را چنین تعریف کرد. که در آن حد اقل یکی از بزرگان خانواده پدر یا مادر ناتنی است. با استفاده از این تعریف، تعداد خانواده هاي ناتنی بسیار زیادتر از آن است که در کشورهاي توسعه یافته و رو به توسعه آمار نشان داده است، زیرا این آمار فقط به خانواده هاي اشاره میکنند که فرزندان ناتنی با آن ها زندگی می کنند. 

بسیاري از افرادي که دوباره ازدواج میکنند پدر و مادر ناتنی فرزندانی میشوند که منظماً از  آنها دیدار میکنند اما به طور دایمی در همان خانه به سر نمیبرند. وجود خانوادههاي ناتنی پیوندهاي خویشاوندي اي به وجود میآورد که شبیه پیوندهاي خویشاوندي در بعضی جوامع سنتی است. کودکان اکنون ممکن است دو مادر و دو پدر داشته باشند پدر و مادر طبیعی آن ها و پدر و مادر ناتنی شان، بعضی خانوادهها ناتنی همه فرزندان و خویشاوندان نزدیک در ازدواجهاي قبلی را به عنوان جزي از خانواده تلقی میکنند. اگر در نظر بگیریم که دست کم بعضی از پدر بزرگها و مادر بزرگها ممکن است در این رابطه حضور جدي داشته باشند. نتیجه وضیعتی تقریباً پیچیده است. یک خصوصیت دیگر مساله فرزند خواندگی است.

برند اموکس بر آورد کرد است که بیش از یک سوم مجموع موارد قبول فرزندگی خواند در آمریکاً مربوط به پذیرش فرزندان ناتنی است. این نسبت در بریتانیا کمتر بوده اما سیر سعودي را طی می کند. فرزند خواندگی روشی است که به وسیله آن پدر یا مادر غیر تنی یا اعلام آشکار نسبت فرزندي به کودك، به گونه اي فقدان ارتباط ژینیتکی را جبران می کند.

پدر خوانده ها و مادر خوانده ها حقوق و تعهدات قانونی نسبت به فرزندان شان دارند. سایر والدین ناتنی فاقد این حقوق و تعهدات قانونی بوده، و در بیشتر موارد، رابطه آنها با فرزند خواندگانشان تنها تا زمانی پایدار می ماند که ازدواج دوام یابد. بر طبق قانون در اکثر کشورها  از پدر یا مادر نا تنی در یک خانواده ناتنی فرق کند یا از پدر یا مادر ناتنی جدا شود، پدر یا مادر ناتنی هیچ گونه حق قانونی نگهداري نسبت به کودکان ندارد. 

معمولاً مشکلات زیادي در خانواده هاي ناتنی پدیدار می شود در درجه اول، غالباً یک پدر یا مادر نا تنی وجود دارد که در جاي دیگر زندگی می کند و نفوذ او بر کودك یا کودکان ممکن است نیرومند باقی بماند. دوم این که روابط همکاري میان افراد طلاق گرفته هنگامی که یکی یا هر دو مجدداً ازدواج می کنند اغلب تیره می شود. مورد زنی را با دو فرزند در نظر بگیرید که با مردي ازدواج می کند که او هم دو فرزند دارد، و همه با هم زندگی می کنند اگر پدر و مادر طبیعی در دست رس باشند که کودکان در همان اوقات قبلی، به دیدار آنها 52  بروند تنش هاي عمده اي که در به هم پیوند دادن چنین خانواده تازه ایجاد شده اي وجود دارد تشدید خواهد شد. سوم این که خانواده هاي ناتنی کودکانی را در بر می گیرند که داراي زمینه هاي خانوادگی متفاوتی هستند و ممکن است انتظارات مختلفی در مورد رفتار مناسب در خانواده داشته باشند. از آن ها که اکثر فرزندان ناتنی به دو خانواده تعلق دارند و احتمال این است که برخورد در عادات و شیوه نگرش به وجود آید.

 طلاق در غرب 

سی سال گذشته، شاهد افزایش بیشتر میزان طلاق همراه با کاهش تقبیح آن بوده است ،طی قرن هاي متعددي در غرب ازدواج عملاً تجزیه نا پذیر تلقی می گردید. طلاق در موارد بسیار محدودي، مانند انجام نگرفتن زنا شویی، مجاز شمرده می شود. یک یا دو کشور صنعتی هنوز طلاق را به رسمیت نمی شناسد، و در رفراند و می در ایرلند در سال 1986، اکثریت علیه دادن اجازه طلاق به زن و شوهر راي دارند، با وجود این اکنون این ها مواردي منفرد و استثناي هستند، اکثر کشورها سریعاً در جهت آسان تر کردن طلاق حرکت می کند ،نظام مدعی عملاً در گذشته ویژه تمام کشور صنعتی بود. 

تحت این نظام براي دادن طلاق یک طرف می باید اتهایم (مثل بی رحمی، ترك همسر یا زنا) علیه دیگر وارد می گیرد. اولین قوانین طلاق به دلایلی غیر از خطا در اواسط دهه 1960 در بعضی از کشور ها معمول گردید. از آن زمان تا کنون بسیاري از دولت هاي غربی از آن پیروي کردهاند. اگر چه در جزئیات تفاوت هاي وجود دارد. در انگلستان، لایحه قانونی اصلاحی طلاق، که گرفتن طلاق را براي زن وشوهر آسان تر کرد، و حاوي مقررات مربوطه به طلاق بود. در سال 1969 به تصویب رسید و در سال 1971 به اجرا در آمد. بین سال هاي 1960 و 1970 میزان طلاق در برتانیا بطور ثابت هر سال 9 درصد افزایش یافت و در طی آن دهه دو برابر شد تا سال 1972 تا اندازه اي در نتیجه قانون سال 1969 که براي بسیاري طلاق را آسان تر کرده بود. که در بند ازدواج هاي از مدت ها پیش مرده مانده بودند، میزان طلاق مجدداً دو برابر شده بود. از سال 1980 به بعد میزان طلاق تا اندازه اي تثبیت شده است، اما در مقایسه با هر دوره قبل همچنان در سطح بسیار بالاي است. طلاق تاثر فزاینده اي بر زندگی کودکان می گذارد. تحقیقات نشان داده است که تقریباً 40 در صد کودکان متولد شده در انگلستان در سال 1970 در مرحله الی قبل  از بزرگسالی عضو یک خانوده تکی سر پرست خواهند بود. از آنجاکه 75 در صد زنان و 83 در صد مردانی که طلاق  53   گرفتهاند ظرف سه سال مجدداً ازدواج می کنند. این کودکان با وجود این در محیط خانواده بزرگ خواهند شد. تنها اندکی بیش از 2 در صد کودکان زیر چهارده سال در انگلستان امروز با هیچ یک از والدین زندگی نمیکنند. بدیهی است میزان طلاق شاخص مستقیم ناکامی ازدواج نیست. زیرا اولاً میزان هاي طلاق شامل افردي که از یکدیگر جدا شده اما قانوناً طلاق نگرفته اند نمی شوند. افزون بر این، افرادي که از ازدواج خو راضی نیستند ممکن است از هم جدا نشوند زیرا به تقدس ازدوج اعتقاد دارند یا نگران پیامد هاي مالی وعاطفی جدایی هستند، یا می خواهند با یکدیگر بمانند تا فرزندانشان در محیط، خانواده پرورش یابند. چرا طلاق متداول تر شده؟ چندین عامل در این موضوع دخالت دارند. که مربوطه به تغییرات اجتماعی گسترده تر می شوند. به استثناثی نسبت اندکی از افراد ثروتمند ازدواج امروز دیگر ارتباط چندانی با میل به تداوم دارایی و منزلت از نسلی به نسلی دیگر ندارد. به تدریج که زنان از نظر اقتصادي استقلال بیشتري پیدا می کنند، ازدواج کمتر یک مشارکت ضرروي اقتصادي مانند گذشته است. به طور کلی رفاه بیشتر به این معنا است که، ازدوج کمتر یک مشارکت ضروري اقتصادي مانند گذشته است. بطور کلی رفاه بیشتر به این معنا استکه ، در صورت نا رضایی از زناشویی اکنون آ سان تر از آنچه در گذشته ممکن بود می توان خانه جداگانه اي تشکیل داد. این واقعیت که اکنون داغ بدنامی به طلاق زده نمی شود تا اندازه اي نتیجه این تحولات است، اما در عین حال بر شتاب آن ها نیز می افزاید. عامل مهم دیگر گرایش فزاینده به ارزیابی ازدواج بر حسب میزان ارضاي عمیق نسبت به خود ازدواج باشد، بلکه نشانه عزم بیشتر براي تبدیل ازدواج به رابطه  ثمر بخش و ارضا کننده است. 

 

 

 

انتخاب همسر 

در بسیاري از جوامع، انتخاب همسر تحت مقررات و نظارت قواعد درون همسر گزینی و بیرون همسر گزینی قرار دارد. قاعده اولی تاکید بر این دارد که فرد ازدواج کننده باید در داخل گروه معینی که به آن تعلق دارد ازدواج کند مثلاً ازدواج هاي فامیلی که در افغانستان بیشتر رایج است نوع از قاعده درون همسر گزینی است (دختر کاکا با بچه کاکا عروسی می کند) که معمولاً در کشورهاي سنتی و مذهبی بیشتر رایج است و کشور ما هماز همین قاعده پیروي می کند. در کشور ایران مثل بعضی از کشور هاي اسلامی، ازدواج با خویشاوندان نزدیک ممنوع است، در بعضی ادیان مانند مسحیت این دایره وسیع تر و شامل ممنوع ازدواج عموزاده ها و عمه زاده ها نیز می شود. با وجود این در کشورهاي مثل امریکا، قانون رسمی انگشت شماري براي تعین محدوده ازدواج وجود دارد، اما خانواده ها و دوستان انتظار دارند که فرد در داخل نژاد و مذهب و طبقه اجتماعی خود ازدواج کند و از آن خارج نشود. 

قاعده دوم بر این حکم دارد که فرد می تواند بیرون از گروه خاصی نژادي، مذهبی ازدواج نمایند، همسر گزینی با دو روش و شیوه مختلف انجام می گیرد. روش اول که در آن انتخاب معمولاً بر اساس عشق و علاقه استوار است، این نوع انتخاب براي هر دو طرف اهمیت خاصی دارد چونکه آزادانه اند و در روش دوم که بازهم بیشتر در کشور افغانستان اهمیت دارد، انتخاب در اختیار خانوده هاست و پدر و مادر در مورد همسر گزینی فرزندان شان تصمیم می گیرند تا پسر و دختر، که در افغانستان بدترین شیوه اي آن رایج است، حتا وقتی که پدر و مادر براي فرزنداش همسر یا انتخاب می کند پسر قادر نیست که اظهار نظر کند و یا دختر را از نزدیک ببیند و با او به عنوان شریک زندگی آینده اش محبت کند و همان طور دختر هم نمی تواند در قسمت همسر آینده خود نظري داشته باشد. که این گونه ازدواج ها احتمال موقعیت شان در تداوم زندگی مشترك پنجاه، پنجاه است یعنی پنجاه در صد احتمال دارد با هم زنگی کنند و پنجاة در صد احتمال می رود از هم جدا شوند. که بدون شک به بالا رفتن میزان طلاق کمک می کند. و یا این که در درون خانواه نوع خشومنت علیه دختر تازه به عقد در آمده اعمال گردد. ممکن است پسر به خاطر آبروي والدین اش طلاق را راه درست نداند اما از طرف دیگر این پیوند بر اساس عشق و علاقه صورت نگرفته، هر لحظه تحت فشار روحی قرار می گیرد. که یکی از راه هاي عقده گشایی همان اعمال خشونت بالاي زوجه اش را می بیند که بازهم خشونت هم می تواند به نوبه خودبه گسستگی نهاد خانوده کمک کند. این روش و شیوه ازدواج آهسته، آهسته رنگ می بازد و دیگر فقط پدر و مادر بعنوان اشخاص دسته اي دوم می تواند فرزندان اش را کمک کند نه اینکه انتخاب همسر براي او چگونگی تغییر این قسم ازدواج ها چندین عامل دارد که می تواند بطور نمونه به یکی و دوتاي آن اشاره کرد مثلاً شهر نشینی، دست رسی به وسایل و امکانات ارتباطی، تحصیلات حتا مسافر ت هاي بیرون کشوري می تواند عوامل بر تغییر نوع انتخاب همسر باشد.

میراث و طلاق 

 میراث، عبارت از مالی است، که از فرد متوفا براي ورثه باقی می ماند. ارث در تمام کشور هاي اسلامی از جمله افغانستان بر اساس اصول شرع استوار است. هر زن و مرد می تواند شرعاً و قانوناً از اقارب متوفاي خود، مثل پدر مادر، کاکا، و شوهر میراث ببرد، که قانو مدنی کشور هم میراث را بر اساس شریعت اسلام، از اموال متوفا، معین ساخته است. تفاوتی که در زمینه ارث بین مرد وزن دیده می شود که در نظام حقوقی کشور هم وجود دارد، این است که زن مطابق شریعت اسلامی و قانون مدنی، باید نصف مرد باشد، که این تفاوت در زنان شوهر مرده زیادتر است یعنی زن که شوهر اش متوفا شده باشد مطابق به شرع اسلام 8/1 هشت یکم ارث را از مال باقی مانده شوهر به ارث می برد. که متاسفانه در بعضی جاه ها تعداد از مردان در هنگام مریضی اش و در لحظه آخر عمر اش بخاطر همین مساله طلاق را براي خانم خود پیشنهاد می کند که زنان به همان حق اش هم دست نمی یابد ،

که این البته در صدي اش بسیار کم است. اما بیشتر متوجه زنان می شوند که بافرزندان ناتنی زندگی می کنند، که این موضوع به راحتی می تواند میزان طلاق را بالا ببرد.  

مهریه و طلاق 

مهریه ملکیتی است که زن در اثر ازدواج با مرد، از مرد اخذ می دارد، در اینجا دو دیگاه وجود دارد یکی اینکه می گویند مهریه بالا مانع جداي زوجین می شود. چونکه وقتی شوهر توان پرداخت مهریه را نداشته باشد به احتمال قوي پیشنهاد براي طلاق خواهد داد و در خواست همسرش را هم رد خواهد کرد. دومی نگاه بر این داردکه بیش تر بر می گردد به اصل خود ازدواج که این نوع ازدواج ها بیشتر در کشورهاي نیمه صنعتی بنام ازدواج هاي اقتصادي نام گزاري می شود رایح شده است. به این معنا که دختران جوان با سن و سال زیر 25 سالگی مردان کهن سال و سرمایه دار را صید می کند و آن ها تحریک به ازدواج با خود شان می کنند. و زمانی که این پیوند صورت بگیرد مهریه بسیاري بالاي را در عقد نامه اش قرار می کنند که بعد از مدت زمانی براي رهایی از دست شوهر پیرش راه هاي طلاق را با اتهامات مثل ضعف جنسی و یا خشونت در خانه جست وجو می نماید که در واقع هدف همان بدست آوردن مهریه است که این مساله هم می تواند با بالا رفتن میزان طلاق کمک کند. 

رفتار تاریک خانواده و طلاق 

از آن جا که روابط خانوادگی و خویشاوندي جزي از زندگی هر کسی را تشکیل می دهد. زندگی خانوده گی مسلماً تمام انواع تجربه عاطفی را در بر می گیرد. روابط خانوادگی- میان زن و شوهر، پدر و مادر، فرزندان و خواهران و برادران ،یا میان خویشاوندان دورتر، می تواند بسیار گرم و ارضا کننده باشد همه بتواند در آن محیط ابراز عاطفه کنند. اما این روابط ممکن است به همان اندازه پر از تنش ها و کشمکش ها باشد که اعضاي خانواده را دست خوش نومیدي و یاس سازند و یا آن ها را سرشار از احساس عمیق اضطراب و گناه می کنند.  

  این گونه رفتار از گستردگی زیادي برخوردارند وبا تصویر هاي خوش بینانه که بی وفقه در فلم هاي تجارتی تلویریون ها  و در جاه هاي دیگر در رسانه هاي دسته جمعی مشاهد می کنیم ،ممکن است عاجل بر تشدید باشد، رفتار نا خو شایند خانواده داراي جنبه هاي متعددي است.

از جمله دشمنی ها و ستیزه هاي که باعث جدایی وطلاق می شود. و اینگونه رفتار ها  بیشتر در نوع خانوده هاي گسترده دیده می شوند، چونکه در خانوده هاي گسترده اعضاي خانوده افراد زیادي چون پدرکلان، مادر کلان، پدر و مادر، خواهران و برادران هستند که معمولاً پدر کالان ها و مادر کلان ها و بعد از آن پدر و مادر صلاحیت بیشتر بر خانه دارند و اغلباً در این نوع از خانواده که چند عروس با شوهرانش هم زندگی می کنند بیشتر عروس ها دست خوش رفتار و رویه هاي تاریک قرار می گیرند. که ویرانگرترین نتایج آن خشونت خانوادگی است. انواع خشونت ها دست به دست هم داده بدون شک عامل بر جدایی خواهند شد. اگر نگاهی به انواع خانواده ها در افغانستان داشته باشیم. مسلماً در افغانستان بیشتر نوع خانوده گسترده است. که میزان خشونت در صد بالاي دارد. همین خشونت هاي خانوادگی است که عامل بر ،خودکشی، خود سوزي، مبتلا شدن به امراض روانی و سر انجام به جداي زن و شوهر و از هم گسیختگی نهاد خانواده می شود. 

طلاق و از هم گسستگی خانواده 

بلند رفتن میزان طلاق در عصر ما، به خصوص در جوامع توسعه یافته غرب سبب شده است  که مساله طلاق مورد توجه تعدادي زیادي از کارشناسان قرار گیرد. در بسیاري از موارد حتا گروهی آن را بعنوان نشانه اي بر از میان رفتن نهاد خانواده در سالهاي آینده می بینند. اکثراً گفته می شود که امروزه مردم با غمو تشویش کمتري در مقایسه با گذشته به ازدواج رو می اورند. چرا که طلاق براي آنها به حکم بیمه اي تلقی می شود، و در صورتی که در ازدواج آنان مشکلی ایجاد شود و یا حالت موفقیت آمیز و خشنود کننده اي براي آن ها نداشته باشد می توانند به سادگی از هم جدا شوند. در اکثر موارد  طلاق ها زمانی اتفاق می افتد که ازدواج کنندگان جوان هستند. تمامی ازدواج ها و پیوند بعد از سپري نمودن ایام شادي آفرین دست خوش گونه اي از بحران هاي قرار می گیرد . خیلی از زوج ها حد اقل چند گامی را در راه از میان بردن پیوند ها میان خود بر می دارند. اینکه چرا بعضی از افراد گام هاي بلندتر بر می دارد. البته این پرسش را نمی توان با تکا به یک عامل به تنهایی جواب داد بلکه مجموعه اي از علل و انگیزه هاي که قبلاً مطرح شد، که بعداً خواهد تعدادي از علل ها را مطرح کنیم، یا به تنهایی و یا این که در ارتباط با یک دیگر سبب انهدام زندگی زنا شویی می شود. بسیاري از عوامل که سبب از میان رفتن ازدواج می شود ناشی از  نقشهاي استکه زن و شوهر در زندگی زنا شویی خود ایفا  میکنند و آن ها را در دوران کودکی و در خانوده قبلی خود آموخته اند. عمل کردن به این نقش ها غالباً براي هر یک از زوجین حالت نا هشیار دارد، و آنچه که مساله آفرین است عدم تناسب آنها با یکدیگر در چارچوب یک کانون خانودگی است. در میان این نقش که تنوع زیاد دارند می توان بعنوان نمونه به موارد ذیل اشاره کرد: 

الف) شوهر زیر نفوذ زن، مرد با پذیرش نقش تابع در خانه پدري و یا در گروه همبازي خود در زندگی زناشویی نیز تسلط همسر ش را می پذیرد. 

ب) زن یا شوهر عزیر دردانه، شخصی که در کودکی عزیز پدر و مادر و دوره نو جوانی مورد ستایش آن ها باشد در زندگی زناشویی همین انتظارات را از همسرش دارد. 

ج) شوهر که می خواهد او را بپرستند. این شخص غالباً براي پدر و مادر اش در حکم یک خداي کوچک بوده است. و اکنون که در محیط کاملاً متفاوت زندگی می کند هم انتظار اش همان گونه است. 

د) حسادت غیر عادي زن و یا شوهر. این حالت احتمالاً ناشی از محرومیت هاي عاطفی دوران کودکی است. 

هـ) سرد مزاجی زن، این حالت اکثراً معلول نارساي در آموزش زندگی زناشویی است. 

و) زن بچه صفت، زن مانند دختر کوچک مادرش هر گز اجازه ندارد که بزرگ شود. 

ط) شوهر غیر قابل اتکا، مردمی که اعتقاد دارد تمامی زنان باید مثل مادرش او را دوست بدارند مواردي که در کشورهاي صنعتی کاملاً در بعد مخالف طلاق یعنی براي تداوم ازدواج ها بررسی گردیده و موثر پنداشته شده قرار زیر است: 

1.      تشابه زوجین از لحاظ اعتقادات مذهبی. 

2.      وجود دوران نامزدي به مدت شش ماه یا بیشتر از آن. 

3.      وجود پیشینه مناسب تربیتی در زندگی خانوادگی که ویژه دوران کودکی زوجین است. 

4.      دارا بودن در آمد در صد متوسط در هنگام ازدواج. 

5.      تطابق پذیري و قابلیت انعطاف زوجین. 

6.        تشابه نسبی سطح دانش. 

7.      دارا بودن آموزش کافی در زمینه زندگی خانوادگی.

8.      موارد هفت گانهاي بررسی شده  میتواند سطح میزان طلاق را کاهش و یا ثابت نگه دارد.

اقسام طلاق در ادبیات عرب 

1.      طلاق صریح: عبارت از آن نوع طلاق است که توسط الفاظ صریح و روشن که غیر از مفهوم طلاق جز دیگر را افاده نکند که از طرف مرد باید به صراحت گفته شود که تو (زن) طلاق هستی. 

2.      طلاق: عبارت از طلاقی است که با لفظ صریح و روشن گفته نمی شود. ولی به نحوي مفهوم طلاق را می رساند. مثلاً مرد به زن اش می گوید از خانه من بیرون برو. 

3.      طلاق باین: طلاق باین طلاقی است که مرد بعد از طلاق، حق ندارد بدون عقد جدید به زن اش رجوع کند. 

که این طلاق به پنج قسم است: 

الف) طلاق زنی که که نه سال اش تمام نشده باشد. 

ب) طلاق زنی که یائسه باشد. 

ج) طلاق زنی که شوهرش بعد از عقده با او نزدکی نکرده باشد. 

د) طلاق زنی که او را در سه نوبت طلاق داده اند.  

هـ) طلاق خلع و مبادرت که توضیح داده می شود. 

4.      طلاق خُلع: طلاق زنی که دوست ندارد با شوهرش زندگی کند، مهر و مال دیگر خود را به او می بخشد تا طلاق اش را بدهد. 

5.      طلاق مبادرت: اگر زن و شوهر، همدیگر را نخواهند و زن مقداري مالی یا پولی به شوهر بدهد که او راطلاق دهد. طلاق مبارات در همه موارد مثل طلاق خلع می باشد اما در سه جز متفاوت:  

الف) در طلاق مبارات زن و شوهر هر دو همدیگر را  نمیخواهند ولی در طلاق خلع فقط زن، شوهرش را  نمیخواهد. 

ب) مالی که شوهر در طلاق مبارات می گیرد باید بیشتر از مهر باشد.  

 ج) اگر شوهر طلاق را به صیغه مارات بخواند بنابر احتیاط بعد از آن صیغه طلاق را نیز بگوید 

خلاصه 

طلاق عبارت از انحلال رابطه زوجیت است در حال و آینده از طرف شوهر به الفاظ مخصوص که معناي طلاق را برساند. 

انگیزه هاي طلاق عبارتند از فقر اقتصادي، سن پایین پسر یا دختر، عدم توافق، دخالت دیگران، بی فرزندي و کم فرزندي، بی پسري و کم پسري، نا آگاهی، صنعتی شدن و شهر نشینی، انتظارات بیش از حد طرفین، استقلال اقتصادي، اختلاف فرهنگی و مذهبی ،گرایش هاي نا همسانی، عدم سازش فکري و اجتماعی، به قول تعدادي زیاد از دانشمندان علوم اجتماعی این موارد می تواند طلاق را شدت ببخشد. 

لهل بوهانان، شش مرحله را اساسی را براي انجام طلاق ضروري می داند که زوجین با این مراحل روبه  رو می شوند: طلاق عاطفی، طلاق قانونی، طلاق اقتصادي، طلاق هم آهنگی میان والدین، طلاق اجتماعی و طلاق روانی. 

در غرب میزان طلاق سیر سعودي خود را می پیماید که عوامل بالا رفتن میزان طلاق را و گسستگی خانواده ها را در صنعتی شدن می بینند. 

یکی از عوامل طلاق می تواند انتخاب نادرست همسر باشد مثلاً انتخاب از طرف پدر و مادر صورت می گیرند و طرفین ازدواج همدیگر را دوست ندارند. مهر و طلاق به نحوي ارتباط داردکه بیشتري از دختران بی بندوبار به خاطر به دست آوردن پول با مردان کهن سال و سرمایه دار ازدواج می کنند و در جریان انجام پیوند مهریه اي بالاي را تحمیل می نماید و بعد چند مدتی براي طلاق بهانه  جویی می کنند. 

میراث و طلاق با هم ارتباط نزدیکی دارد، مردانیکه در اواخر عمرش قرار دارد براي آن که بعد از وفات او خانم اش مزاحم بر فرزندان اش و اموال اش نباشد قبل از فوت خودش زن اش را مطلقه می سازد. 

رویه هاي تاریک خانوده ها می تواند عامل بر خشونت و خشونت عامل بر جدایی زن و شوهر باشد. بیشتر خشونت در نوع خانوده هاي گسترده دیده می شود. بزرگان خانوده هاي گسترده معمولاً نمی توانند، افراد زیادي را که در زیر یک سقف زندگی می کنند، کنترل نماید. 

طلاق بدون تردید نهاد خانوده را از هم می پاشد. اگر یک خانوده هسته اي که زن و شوهر با فرزندان اش در آن جا زندگی می کند، این هر دو از هم جدا  شوند، نهاد خانواده از هر جهت آسیب پذیرند از لحاظ اقتصادي، از لحاظ روحی و روانی، به ویژه کودکان سخت تحت فشار روحی قرار می گیرند  اقسام طلاق عبارتند از: 

باین، مبارات، خلع، که هر کدام توضیح جداگانه دارد.

 

کتابنامه 

1.      حسینی شیرازي، سید صادق، توضیح مسائل، قم، نشر رسید ،1387

2.      کوئن، بروس، مبانی جامعه شناسی، غلام عباس توسلی و رضا فاضل، تهران، سمت ،1372

3.      ستیز ملک، تفسیر نامه واژه هاي اعلامیه حقوق بشر، کابل، نشر شبکه جامعه مدنی و حقوق بشر 1387

4.      محسنی، منوچهر، مقدمات جامعه شناسی، تهران: نشر دیبا ،1370

5.      از نشرات جامعه مدنی و حقوق بشر، دستنامه گفتمان حق زن در افغانستان، کابل 1386

6.      عدالتخواه، عبدالقادر و همکاران، آگاهی حقوقی وزارت عدلیه، کابل، ناشر وزارت عدلیه ،1388

7.      منیر داود محمد و همکاران، خشونت خانوادگی و عوامل و راهکار هاي مقابله با آن، کابل، شبکه جامعه مدنی و حقوق بشر ،1388

8.      بخشهاي تحقیقات و برنامه ریزي و حمایت و انکشاف حقوق زنان، تحقیقی در باره عوامل خودکشی زنان در حوزه جنوب غرب افغانستان، ناشر کمسیون حقوق بشر افغانستان، کابل ،1385

9.      بارز، عابدین، مقدمه اي بر جامعه شناسی عمومی، کابل، انتشارات میوند ،1384

10.   گیدنز، آنتونی، جامعه شناسی، منوچهر جلالی، تهران، نشر نی ،1376 

..

جهت تماس به شماره های ذیر در تماس شوید

+93 0786590059
+93 0786590059
+93 0786590059
+93 0786590059